Quantcast
Channel: حرف تنهايي
Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

احساس بی مرز

$
0
0
۱. وبلاگ به روز کردن دیگه کم کم برام خسته کننده شده. در واقع محیطش و مشکلاتش یه جورایی حوصلم رو سر برده. ولی این به این معنا نیست که از ترانه نوشتن خسته شدم که چیزی منتشر نمی کنم. در این مدت چندین ترانه رو نوشتم اما خب بنا به دلایلی نخواستم که روی وبلاگ قرار بدم. چون هر ترانه ای جاش روی صفحات وبلاگ و وبسایت نیست. و لزومی نداره که حتماْ خونده بشه. بهتره ساخته بشه تا بهتر به چشم بیاد. ترانه یعنی همین. ترانه ی بی ملودی و آهنگ مثل میوه ای میمونه که به بار اومده و رسیده اما نه رنگ داره و نه مزه ای. و نمیتونه حس مخاطب رو برانگیخته کنه. و این دو تا لازم و ملزوم هم هستند. چیزی که خیلی ها بهش توجه نمی کنند و فکر می کنند ترانه یک اثر کامل و بی نقصه و میشه هر جوری راجع بهش قضاوت کرد. و بد تر و شرم آور تر اون که خیلی ها ترانه رو با ملاک شعر و ابزار سنجش شعر مقایسه می کنند که نمی دونم چی باید بهشون گفت. خوب شاید این هم دلیلی باشه برای به روز نکردن وبلاگ.

۲. بعد از تاسیس بنیاد ترانه و انتقال به مکان جدید مطالب زیادی از برخی دوستان خوندم در باب ترانه و بررسی ساختار یک ترانه. چند بار خواستم مطلبی بدم در جهت شاید پاسخی به این مطالب اما از خیرش گذشتم. مهم ترین دلیلم هم اینه که دیگه ترانه شده بازیچه ی برخی  کسانی که شاید تا حالا چند خط ترانه (اگه ترانه باشه البته) نوشته اند. دیگه همه ترانه رو هر جوری که دلشون بخواد تفسیر می کنند و برای خودشون قوانین و مقررات تعیین می کنند. اونی که ترانه ساده دوست داره ترانه ی سنگین رو می کوبه و با چه جسارتی میگه این ترانه نیست. اونی که سنگین می نویسه ترانه ساده رو زیر سوال می بره. هر کی اسم قاشق و چنگال و قابلمه و لاستیک ماشین و تلویزیون و کفش و ... توی ترانش میاره فکر میکنه نوآوری کرده و اونی که از اندوه مثلا یک لامپ سوخته میگه کارش رو نوآوری در ترانه می دونه. خیلی ها هم که هنوز فکر می کنند ترانه یک اثر کاملا با وزن و هماهنگه که اگه غیر از این باشه کار خراب میشه. حالا این همه ترانه ی بی وزن که اساطیر ترانه ی ایران نوشته اند که چه زیبا و ماندگار هم شده لابد از دید این حضرات کار بی ارزشیه. بعضی ها به قافیه ایراد می گیرند و میگن قافیه رکن اصلی ترانه ست. حالا لابد ترانه ی " مرد تنها" یا " کودکانه" شهیار قنبری در این دسته بندی قرار نمی گیرند و باید ریختشون دور. خلاصه دنیای بدی شده. هر کی هر چی دلش بخواد تفسیر می کنه و بد تر از همه این که این رو تعمیم به کل میده و فکر می کنه نظریش خیلی درسته. حالال واقعاْ توی این دنیا ترانه نوشتن اصلا کار درستیه یا نه من یک نفر موندم. خودم هم هیچ ادعایی ندارم و معتقدم هیچی نیستم. اما دست کم کارم برای خودم ارزش داره. پس حداقل سعی می کنم اون رو از گزند این دوستانی که ذکر حالشون اومد حفظ کنم که ترانه ام با ملاک اشعار حافظ و مولانا و سعدی و نیما و شاملو مقایسه نشه. بلکه فقط با ترانه بودنش و این که یک اثر کامل نیست و باید ملودی تکمیلش کنه سنجیده شه.

۳. دیگه از گلایه کردن از خواننده عزیز!!!! "ابی" واقعاْ خشته شدم. آب تو هاون کوبیدنه. ایشون هر کاری دلش می خواد میکنه و خودش هم لابد لذت می بره. بی خیال آلبوم هم شده. فقط ماها رو رسماْ گذاشته سر کار. بعد هم بهونش اینه که سیاوش قمیشی لابد سر کار نیومد. فرید زلاند بهم گفت " تو" منم باهاش کار نمی کنم. شوبرت رفته لاس وگاس نمیاد حالا حالاها. از این مسائل دیگه. ابی جون هر کار دوست داری بکن. اصلا از صبح تا شب کارهای قیدیمیتو بشین با  ریمیکس هات خراب کن لذتشم ببر با خانواده.

۴. پویان خان مقدسی از دوستان عزیز  بنده و البته از مدیران سابق ماهنامه ی خاکستری به تازگی اولین ترانه اش رو با عنوان " شوق پروانگی" با صدای" سپیده" منتشر کرده که بسیار کار زیبایی است. ملودی این کار از شوبرت است. پیشنهاد می کنم این کار را بشنوید.

ضمناْ به احتمال زیاد این آخرین مطلب در این وبلاگ می باشد و برای سال نو و یا شاید قبلش به مکان جدید منتقل می شوم که به وقتش به اطلاع دوستان می رسد.

در نهایت جدید تراین ترانه خودم را قرار  می دهم.

پیروز باشید.

 

احساس ِ بی مرز

 

صدام  کرد پچ پچ ِ حسی،

توی صبحی پـُر از ابهام

من ُ بی تاب ِ راهـَم کرد

خروش ِ شوری تو رگهام

 

به من رسم ِ سفر آموخت

یکی از وادی مهتاب

یکی که واقعیت داشت

نه رویایی فقط در خواب

 

من ُ بی وقفه باور کرد

با یه اغوش، گل ُ لبخند

به عـُمق ِ قلب ِ من پــُل زد

درخت ِ یــَأس ُ از جا کند

 

یه جرعه از تب ِ چشماش

من ُ درگیر غوغا کرد

به آرومی کوچ ِ ابــــر

اون ُ باید تماشا کرد

 

تو پــُر کردی من ُ از من، از این گرمای سرتاسر

از این احساس ِ بی مرزی، که شعله زد به خاکستر

 

 

از این خاموشی  ِ خــَـلوت

من ُ بردی به آغازم

برای شوق ِ دیدارت

پــُرم ، سرشار پروازم

 

از این دنج ِ حضور ِ تو

چه آبی شد هوای من

تویی گسترده ی رویا

شریک سقـفی و مـَـأمن

 

تو یه زیبای معصومی

شروع ِ هر کلام و حرف

تو سرخ ِ بوسه ای داغی

تو سرما، زیر ِ چتــر ِ برف

 

بیا ای بیکران، ای خوب

بیا ای جاری هر رود

که اون صبح ِ پر از ابهام

شروع  ِ تازه ی من بود

 

تو پــُر کردی من ُ از من، از این گرمای سرتاسر

از این احساس ِ بی مرزی، که شعله زد به خاکستر

۸۸/۱۱/۴

آریا فتاحی

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

Trending Articles