Quantcast
Channel: حرف تنهايي
Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

حضرت ترانه نوین

$
0
0

بي مقدمه يا با مقدمه . فرقي نمي كند.

خلاصه ي داستان اين است.

او حضرت نوين ترانه نوين است. آري. ديگر وقت آن رسيده كه او را چيزي فرا تر از استاد يا ترانه سرا صدا كنيم. او ديگر اسطوره است. اسطوره اي كه ميلادش ، ميلاد برفي بود اما وجودش و ترانه هايش گرم و گرما بخش بوده و هست.

چه بايد گفت وقتي او هست. چه بايد نوشت وقتي او با قلم و دستان توانمند و سالخورده اش كما كان جادوگري مي كند. شايد جادوگر هم بشود او را لقب داد.  جادوگر ترانه.!!!

اما نه. او چيزي بيش از اين هاست. چيزي كه ترانه وام دار اوست.

او حضرت ترانه ايران است.

حضرت استاد ايرج جنتي عطايي.

دي از نيمه بايد بگذرد تا او را دوباره شناخت.

19 دي زادروز ميلاد پر مهرت مبارك ايرج نازنينم.

به اين بهانه و براي ياد كردن از  اين پير توانمند وادي شعر و ترانه ، خالي از لطف نيست اگر به دو ترانه ي تازه و نو پاي ايشان گريزي بزنيم و خود را هم چون هميشه در درياي رنگارنگ واژگان  و تركيبات ناب اين اسطوره ي بي بديل غوطه ور ببينيم. دو ترانه اي كه تا چندي ديگر داريوش فرياد زننده ي آن در آلبوم تازه از راه رسيده اش خواهد بود.

و شايد اصلاً نيازي به موسيقي نباشد وقتي ميشود ، همخاطره زنبق شد با تو. وقتي مي شود با توشكل آواز پري ها شد.  وقتي مي توان با تو، همجامه شب و هم طپش با گــُر گــُر تب و همبستر گلبرگ شد و وقتي مي شود با تو ،ناگهانه طغيان كرد.

‌آري ;

 اگر يك نفس دور از تو باشم مرده ام.

              " دلتنگم"  (۱)

 

امروز چه دلتنگم، امروز چه دلتنگم

مثل من ، كه مثل من ، گــُم ترانه ، كمرنگم

 

امروز چه دلتنگم ، خاكستري ام انگار

همخاطره ي زنبق، يك لحظه پس از رگبار

 

امروز چه دلتنگم

از جنس ِ تكاپوي مصنوعي فواره

بر حاشيه ي تكرار

 

امروز چه دلتنگم

مَبهوت و كــَبود و گــَس

بر حضور مجروحم، چه فاخته ، چه كركــَس

چه سرخ خيابان و چه قهوه اي كوچه

شكل سايه ي ابرم، بودني سياه و بــَس!

 

بر مركب ِ چوبينم، از كوچ نمي مانم

همساعت ِ ميدانچه بر دايره مي رانم

 

بي حوصله ، بي رويا،

درياچه ي اندوهم

تدفين ِ جـُلگه و جنگل

سوگواري كوهم

 

آه ! اي منِ جان خسته !

عصيان ِ فروخفته!

انفجار ِ پنهان و افسانه ي ناگفته!

امروز كه دلتنگم ، ناگهانه طـُغيان كن!

شهر بــُهت و بــُهتان را به حادثه مهمان كن!

 -------------------------------------------------------------------------------

         "آواز پري ها" (۲)

 

شُعله زد عشق و من از نو، نو شدم

پر شدم از عشق ِ تو ، مَملو شدم

شوق شيدايي مرا از من گرفت

من به خود برگشتم از تو ، تو شدم

 

آه ،

با تو من چه رعنا مي شوم

آه،

از تو من چه زيبا مي شوم

عطر ِ لبخند خدا مي گيرم و

شكل آواز پري ها مي شوم

 

با تو من هَمجامه ي شب مي شوم

هَمطپش با گـُرگــُر تب مي شوم

با تو من همبستر گلبرگ ها

از شكفتن ها لـَبالب مي شوم

 

آه،

هستي جز تمنــّاي تو نيست

آه،

لذت جز تماشاي تو نيست

يك نفس دور از تو باشم ، مُرده ام !

زندگي جز مرگ در پاي تو نيست !

 --------------------------

پی نوشت ۱: ملودی و تنظیم این کار از بابک سعیدی است.

پی نوشت ۲: ملودی این کار از فرید زلاند و تنظیم از واهان اسکندریان است.

 پی نوشت ۳: عکس فوق از ماهنامه خاکستری به آدرس زیر برداشته شده است.

http://www.khaakestari.com/

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 10

Trending Articles