انتظار قلم از من زیاد شده است. به راحتی روی کاغذ نمي لغزد. نمی دانم چرا. اما ترانه سرودن برایم مشکل شده است . مشکل را نمی دانم از کجاست. اما می دانم هنوز هم می نویسم. هنوز هم می توانم با ترانه عشق بازی کنم.
بــِگذر و رد شو
وقتي تنها مثل ِ كوهم ، وقتي محكوم به جنونم
وقتي معصوم مثل خاكم ، وقتي بادِ بي نشونم
وقتي به بلندي كوه ، غم ميشينه روي شونم
تو نبــين ، بــِگذر و رد شو، جاي من شكل ِ اَبد شو
اگه سرخ ُ داغ ِ داغم ، يه كوير ِ بي حُبابــَم
اگه چشم به راه ِ بارون ، توي كابوس ، توي خوابـَم
اگه در خودم نشستم ، در تـــَوهُم ِ سرابــَم
تو نشين ، بــِگذر و رد شو ، خوش ترين قصه ي بد شو
هم نواي عمق ِ دريا ، اگه مي رسم به ديروز
بين ِ دلدادگي و مرگ ، اگه تن سياهــَم امروز
واسه مرگ موج و مهتاب ، اگه افسُرده و دل سوز
تو برو ، بــِگذر و رد شو ، تو سِخاوت ُ بلد شو
توي تصوير از يه رويا ، اگه جايي واسه من نيست
اگه از پاييز بي تو ، فرصت ِ رها شدن نيست
واسه پروانه تو اين شب ، وقتي شمع ِ سوختن نيست
تو نباش ، از اينجا رد شو ، از يه شاخه يه سبد شو
بــِگذر از هرچي كه ديدي ، همدم ِ بغض ِ زمينم
وقتي رَد شدي ُ رفتي ، تو بدون كه من همينم:
من نه استوارِ كوهم، نه زلال ِ آب ِ دريا
نه شريف مثل ِ كويرم ، نه شيرنم مثل ِ رويا
من همينم ، من همينجام ، منتظر به آخر ِ راه
آخر راه جدايي ، اول ِ ويراني ، از آه
۲۵ /آبان/ ۸۷
آريا فتاحي
** بخوانید از من : مطلبی با عنوان " ایرج جنتی عطایی و کلاس بندی آثار" در ماهنامه خاکستری: